زیرگذر سرمستی به قلم مهشاد لسانی
پارت پنجاه و سوم :
چشمهایم را باز کردم و روی تخت نشستم.صبح شده بود.صدای گنجشکهای روی درخت نارون حیاط خلوت،باز ازارم می داد.بغض شب قبلم ترکید و های های گریه کردم.مادر با سینی صبحانه آمد توی اتاق:چی شده لیما؟من و بابات دعوا می کنیم بعدش آشتیه دیگه! انقدر ناراحتی نداره دختر!
گریه ام بند نمی آمد:نه! برای اون نیست!
مادر سینی را گذاشت زیر پایم و چمپاتمه زد پای تخت:پس چی شده؟توی تاریکی دیشب چی دیدی؟
اشکه
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۹۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

مهشاد لسانی | نویسنده رمان
هدف داره چه هدفی!
۳ ماه پیشترنم
0به احتمال زیاد شوهر لیما تارخه الان ک بردنش خب معلوم نیست ولی مشکوکه و اینکه تو اول داستان شوهرش گم میشه و چن روزه پیداش نیست بخاطر همون میگم تارخه
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
اینم حدسیه برای خودش...مرسی که می گی
۳ ماه پیشباران
0احتمالاتارخ جاسوس هست که چشم بسته بردنش
۳ ماه پیش
مهشاد لسانی | نویسنده رمان
دیگه باید ببینیم عزیزم
۳ ماه پیشترنم
0اوفف خیلی پیچیده شده جالبترش میکنه ماجرا رو تارخ چه فکرایی تو سرشه اخههه
۳ ماه پیششیوا
0چه ترسناک شد بقیه مهشاد جون بقیههه زود بزار
۳ ماه پیش
لطفا صبر کنید...
اکرم بانو
0اونجاکه گفت برای خودش هدف داره ،فک کردم انقلابیه و ساواک بردتش، بعدش یادم اومد قضیه مال اون زمان نیست😏